آراد جوجوآراد جوجو، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

نى نى ناناز من و بابايى

هفته 40 بارداری

سلام امید زندگی مامان فقط اومدم برات بنویسم که 2 روز دیگه بیشتر مهمون دل مامان نیستی الان 39 هفته و 4 روزه که تو دلمی ناز نازم. خوشگلکم فردا میریم بیمارستان و بستری میشم تا پس فردا تو را بدن به ما تا تمام انتظارا تموم بشه الهی من فدات شم خیلی واسه اومدن همچین روزی انتظار کشیدم و بالاخره داری میای به امید خدا ایشالا که سالم و تپل مپل باشی فندق من یه کم استرس دارم  ولی فکر دیدن تو بهم ارامش میده جوجود نازم فرشته نازم این 2 روز را هم تحمل کن تا بیای بغل مامانی قربونت برم ما الان خونه مامان بابایی هستیم  و تا 10 روز بعد اومدن تو هم اینجاییم نازگلم خاله هم گفته میام اتاق عمل پیشت تا سزارینت کنن خیلی خوشحال شدم &...
3 بهمن 1390

هفته 37 بارداری

زندگی من سلام  پس کی میای مامانی دیگه تحمل ندارم .دلم میخواد زود صدای گریه و خنده هاتو بشنوم جوجوی من  ........ من از امروز مرخصی قبل از زایمانم شروع شد نانازم و از اونجایی که من مامان ترسویی هستم و وقتی بابایی صبحها میره سر کار من میترسم تنها تو خونه بمونم اومدیم خونه مامانی (مامان بابایی) و شب هم اونجا موندگار شدیم ....ا لان هم که ساعت از نیمه شب گذشته و من لبتاپ به بغل دارم واسه تو نازنینم مینویسم............ا مشب منو بابایی با عمه دومی رفتیم بازار و واست تشک و پتو و ساک حمل خریدیم  یه سنجاب گنده خوشگل هم بابایی واست خرید که خیلی نازه دیگه وسایلت خورده ریزه تکمیل شده عزیزم ...... فقط نگرانم که یه وقت ...
13 دی 1390

هفته 36 باردارى

سلام عزيز مامان ....اميد زندكى مامان....همه هستى مامان مامان خيلى ميترسه همش فكراى منفى مياد تو ذهنم خوشكل من زود بيا تا مامان اروم بشه تا خيالم راحت بشه اين فكراى منفى داره منو اذيت ميكنه ....همش ميترسم صورت ماهتو نبينم ..نتونم بغلت كنم نوازشت كنم بوست كنم  ولي اينجورى تو را هم اذيت ميكنم عشق مامان مامانو ببخش اراد نازم قول ميدم مامان خوبي باشم واست عزيزكم .....ديكه فكراى بد نكنم فقط به اومدنت فكر كنم به ديدن اون جشماى قشنك و نازت الهى مامانى فدات بشه   عزيم امروز دقيقا تو 35 هفته و 5 روزه كه تو دل مامانى  ديكه اخر راهه جيزى نمونده كه بياى كنارم بابايى هم بيشتر از من ذوق داره ديكه كم كم دارى مياى...
6 دی 1390

babayi doostet daram

salam azize dele baba manam babaye khoshkelo mahet,midoni mano mamani cheqad montazere omadanetim delemon vasat 1zare shode akhe hamash faqat harkatato ehsas mikonimo mibinim mikhaym khode nazo khoshkeleto bebinim.doset darim arad kocholoye man enqad mamano aziyat nakon bashe kheyli doset darimo montazere omadanetim kocholoye man fadat besham man
4 دی 1390

هفته 35 باردارى

سلام عشق مامان   ...................... ديروز خيلى اذيتت كردم مامانى اخه منو بابايى داشتيم خونه تكونى ميكرديم بعد از كلى تنبلى خيالم راحت شد اخه عزا كرفته بودم كه اكه تو زود بخواى بياى خونه همينجور باشه من جيكار كنم استرس كرفته بودم... بالاخره ديروز استين همت را بالا زديم و بابايى از سر كار مرخصى كرفت و افتاديم به جون خونه تو هم جوجوى خوبى بودى فقط وقتى خسته ميشدى اعلام ميكردى و من مجبور بودم كمى دراز بكشم    تا عصر جون كنديم بعد شال و كلاه كرديم رفتيم خونه مامانى (مامان بابايى) اونجا بيتزاى خونكى زديم تو رك     ..... بابايى هم كلى با دخمل عمه شيطونت بازى كرد  دير وقت اومديم خونه و بابايى نشست باى فوتبا...
28 آذر 1390

اعتراضات یک نی نیِ مامانی

آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اينقدر لب و لوچه ی غير پاستوريزه ، و سار و سيبيل سيخ سيخی آهار نشدتون رو به سر و صورت حساس من نماليد ! خانوم مادر! جيغ زدن شما هنگام شناسايی اجسام داخل خونه توسط حس چشايی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شير شما هم مضره! لازم به ذکره که سوسک هم يکی از اجسام داخل خونه محسوب می شه ! پدر محترم! هنگام دستچين کردن ميوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نماييد. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سيبيلهای دم الاغی ش منو ياد قرضهای شما میندازه! مخصوصاً وقتیکه چشمهاشو گشاد میکنه،و با تکون دادن سرو لباش" بول بول بول بول"میکنه! زهرمار، درد، مرض، کوفت! الهی کف شامپو بره تو چشت! شب ب...
22 آذر 1390

هفته 34 باردارى

نى نى ناناز من الان دقيقا 33 هفته و 5 روزه كه تو دل مامانى  خوشكل مامان كاش ميشد زود بياى بغلم   ديكه كم كم صبرم داره لبريز ميشه كمى دير شروع كردم واسه تو قند عسلم نوشتن ولى مامانيو ببخش خوجل مامان منو بابايى تا حدودى وسايلتو حاضر كرديم ولى هنوز تموم نشده  كاش يه كم ديكه خونمون بزركتر بود تا اونجورى كه دلم ميخواست اتاقتو واست درست ميكردم عزيزم ولى اشكال نداره قول ميدم جبران كنم جوجوى نازم وقتى لباساتو نكاه ميكنم دلم ضعف ميره همش با خودم ميكم يعنى يه روزى ميرسه كه تو را تو اين لباسا تو بغل بكيرم ببوسمت نوازشت كنم عطر تنتو بو كنم واى اراد نازم مامانى فدات بشه ايشالا ناناز مامان امروز زياد حالم خوب نيست نمي...
22 آذر 1390